نمی‌نویسم پس نیستم! ؛ در سوگ نوشتن

یک – نوشتن همیشه برام جذاب بوده. وقتی پای کیبورد هستم و نیت می‌کنم که بنویسم، شبیه این مجری‌های خبر تلویزیون می‌شم که پشت‌صحنه خیلی بامزه‌ن و شاد و پرانرژی؛ اما به آنتن که می‌رسن، با سلام و صلوات و آرزوی فیلان در یک قالب خشک و جدی، بی‌مزه‌ترین آدم دنیا می‌شن. نمی‌دونم من خیلی این وبلاگ و کلاً نوشتن رو جدی گرفتم یا مسئله عمومی‌تر از این حرف هاست اما هر چی که هست، هیچ‌وقت توی نوشتن به ایده‌آلی که توی ذهنم بوده، حتی نزدیک هم نشدم. از روزنوشت‌های دوران دبیرستان که توی سال‌نامه‌های اون سال‌ها ثبت شدن تا نقدهای ورزشی که برای اولین دوره‌های لیگ برتر، اوایل دهه هشتاد، توی همون سال‌نامه‌ها می‌نوشتم، تا همین اواخر و دهه گذشته که بیشتر از ده تا وبلاگ عوض کردم و حتی توی تلویزیون و مطبوعات و… نوشتم، باز فاصله نوشته‌ها با ایده‌آلی که براش در نظر گرفته بودم، کاملاً دور بوده و هست.

دو – از اونجایی که نوشتن‌هام توی مطبوعات، هیچ‌وقت به جایی نرسید که بخوام سرمقاله و یادداشت‌های روزانه بنویسم، و از اونجایی که نوشته‌هام توی تلویزیون بیشتر به سمت نوشته‌های غیرمستقیم و حضور توی اتاق فکر بوده، فضای مجازی تنها جایی‌ه که احساس کردم می‌تونه محل مناسبی برای دغدغه‌هام باشه؛ (البته که الان منظورم این نیست آدم دغدغه‌مند و فیلانی هستم و دلم می‌خواد منویات ذهنیم رو همه‌ی دنیا بخونن!) اعتراف می‌کنم که میل ذاتی به دیده شدن رو نه در تصویر و صدای خودم و نه در عکس‌هایی که گرفتم (البته که این رو هم بگم عکس‌های کاملاً آماتور و در اینستاگرام رو عرض می‌کنم) دنبال نکردم و همیشه خواستم اگر امکانی برای دیده شدن هست، از طریق قلم و نوشته‌هام باشه.

سه – داستان وبلاگ‌نویسیِ من خیلی طولانی‌تر از این حرف‌هاست و اینجا اصلا حوصله نوشتن و تایپ خاطرات چندین بار تعریف شده‌ی شروع نوشتنم در فضای مجازی رو ندارم. فقط خواستم بگم از اسفند ۸۹ که دامنه دوربرگردون‌دات‌آی‌آر رو گرفتم تا خرداد۹۴ که دست اساسی به سر و روی اینجا کشیدم و تا الان که به رنک و رتبه قابل اعتنایی رسیده، هیچ‌وقت به این حجم از پختگی و تجربه کافی برای مدیریت سایت شخصی خودم نرسیده بودم و حالا تصمیم گرفتم با اومدن اردیبهشت۹۵، بیشتر بنویسم؛ دارم عکس‌های اینستاگرام و گلچین تلگرام و منتخب ویدئوهای آپارات رو به اینجا اضافه می‌کنم تا مثل چندسال قبل، همین دوربرگردون، تنها خانه مجازیم بشه و بدونم که اگر تمام سرویس‌های اینترنتی زودگذر از گودر و فیسبوک و توییتر تا تلگرام و اینستاگرام و آپارات نابود شدن، یه جا هست که اسباب و اثاثیه مجازی من زیر سقفش سالم می‌مونه.

پی‌نوشت: شاید خیلی شعاری باشه اما من با نوشتن احساس هستیِ بیشتری پیدا می کنم و تا ننویسم، انگار نیستم! بعد از کلاس داستان نویسی که پارسال رفتم و نسخه اولیه کتابش توی همین بهار به نتیجه میرسه، امیدوارم سال ۹۵ همونطور که توی تعطیلات نوروزی بهش خیلی فکر کرده بودم، سال تولید محتوا و به ثمر رسیدن حدود ۱۰ سال فعالیتم توی جامعه مجازی و البته حقیقی باشه.

خروج از نسخه موبایل