روزنامه نگاری را، خبرنگار بودن را دوست ندارم؛ یعنی به طور کلی از این آدمهای آویزانِ توی فیلمها که منتظرند یک شخصیت مهم یا معروف از ماشین پیاده شود یا از دری خارج شود تا دنبالش بروند و هی ازش سوال بپرسند، بدم می آید! این جنس خبرنگاری را دوست ندارم. حتی اگر خبرنگار هیئت دولت باشی و دنبال سخنگو و وزیر بروی، خبرنگار مجلس باشی و دنبال نمایندگان بدوی، از نظر من فرقی با دنبال بهنوش بختیاری رفتن ندارد. اینها کسانی هستند که هم بخش اعظمی از همکارانشان دوستشان ندارند و هم مسئولان و ستارهها دل خوشی ازشان ندارند.
به نظرم این جور خبرنگارها خیلی زود شناخته میشوند و به همان سرعتی که شناخته میشوند، قابلیت مورد سواستفاده قرار گرفتن را پیدا میکنند. چون بخواهیم یا نخواهیم یک طرف، قدرت و ثروت است و یک طرف خبرنگارِ طبقه متوسطی که بهراحتی، خریداری یا در خوشبینانهترین حالت دست به سر میشود.
دوست دارم بگویم روزنامه نگاری میکنم؛ خودم را میگویم، هر کس میتواند خبرنگار باشد، حتی خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان (با تمام احترامی که برای دوستانم در این باشگاه قائلم)! اما به نظرم نویسندگان سایتهای خبری و خبرگزاریها هم بیشتر روزنامه نگاری میکنند تا خبرنگاری؛ روزنامهنگار تحلیل دارد، حرف دارد، نگاه دارد، درد دارد و این نوعِ نگاهش، جنس تحلیلش و چشمان سوژهیاب اوست که متمایزش میکند. انتقادِ درست و بجا است که او را دارای شأن و شخصیت میکند. یک سرمقالهی درست، یک یادداشتِ درست در نقد، بررسی یا تحلیل یک واقعه است که میتواند روزنامهنگار را در جامعه مانا و ماندگار کند. من این جنس خبرنگاری- روزنامه نگاری را میپسندم. اتفاقی که نسبتاً در غرب افتاده و در ایران نمیگذارند یا نمیشود که بیفتد.
بخواهی نوع نگاه و تحلیل داشته باشی، باید بروی در دل سیاست؛ نمیشود مستقل، آنطور که ایدهآل ذهنت است، نظرت را منتشر کنی؛ داماد کرباسچی بودن یا نماینده ولیفقیه بودن شاید پشتوانه خوبی برای دیدهشدن باشد، اما به نظرم کسی که عضو حزب سیاسی میشود و داماد فلانی است و نماینده ویژه بهمانی؛ دیگر روزنامهنگار نیست، سیاستمدار است. مقالاتش هم از جنس سیاست می شود.
شاید به دانش ناقص من برمیگردد که مسعود بهنود را روزنامهنگاری فراجناحی و بیطرف میدانم؛ اما جامعه این روزهای مطبوعاتی ما، جامعه فعلی رسانهای ما، یک مسعود بهنود کم دارد. روزنامهنگار فراجناحی کم دارد یا اصلا ندارد. درستترش این است که جامعه ما، رسانه فراجناحی ندارد. هر چه داریم یا منسوب به هاشمی است، یا سایت نزدیک به لاریجانی و رضایی و توکلی و…! ایرنا که نمیخواهد فراجناحی باشد و ارگان دولت است. ایسنا و ایلنا ساز خودشان را میزنند. فارس و تسنیم و نسیم پایگاه رسانهای نظامیاناند. مِهر که رسماً برای سازمان تبلیغات است. بقیه هم هرکدام به یک جایی وصلند! مجموعه همشهری ارگان مطبوعاتی قالیباف است و صداوسیما را هم که فعلاً جبهه پایداری اجاره کرده؛ الان به نظرم استقلال روزنامهنگاری را فقط در فیسبوک و گوگلپلاس و توییتر و با ارفاق در وبلاگستان فارسی میتوان جستجو کرد.
البته رسانههای خارج از ایران را کار ندارم که آنها هم اوضاع بهتری از رسانههای داخلی ندارند. بیبیسی با تمام بیطرفی، جان به جانش کنی، نظرش به نظر ملکه الیزابت نزدیکتر است! صدای آمریکا و رادیو فردا و دویچهوله و امثالهم هم که رسماً دولتیاند. روزآنلاین و ایرانوایر و بقیه که ادعای استقلال دارند هم به موقعش، در صف اول خودفروشی ایستادهاند.
از بحث دور شدم. امروز روز خبرنگار بود و من همچنان دوست دارم روزنامهنگار باشم. دقیقا همان چیزی که در توضیح اینستاگرام نوشتم «نویسنده و روزنامه نگار» یعنی حتی قبل از روزنامهنگار بودن، این نفسِ نوشتن است که برای من اهمیت دارد. و البته که این نظر شخصی بنده است و هر کس میتواند نظر خودش را داشته باشد. اصلا شاید یک نفر از اینکه گزارشهایش در اخبار ساعت ۱۹ شبکه یک پخش میشود، رضایت دارد. خب چهکارش داریم؟ نباید که اذیتش کنیم… گناه دارد! اتفاقاً باید تشویقش کنیم؛ بیمهاش را رد کنیم، حقوقش را سر ماه بدهیم و به بهانههای مختلف هم شارژش کنیم! کسی اگر واقعا خبرنگار یا روزنامهنگار باشد، باید هر شب کارتش را چک کند که ببیند کِی همشهری با کسر مالیات، ۷۳,۸۰۰ تومان برایش پول ریخته است…
پینوشت: بیخیال اینها؛ روزمان مبارک. حتی روز تمام خبرنگاران باشگاه خبرنگاران جوان هم مبارک!
پینوشت: فعالیتهای مطبوعاتی من رو اینجا دنبال کنید.