مجموعه روایت خانه‌دار شدنمطالب سریالی

راهنمای خرید خانه در تهران / قسمت هشتم و پایانی

خونه رو تحویل گرفتیم، خوشحال هم بودیم. اول قرار بود صرفاً اصلاحاتی در خانه داشته باشیم اما اصلاحات ما به رفرم انجامید و انقلابِ واحدِ جدید، یک ماهِ تمام زندگی ما را تحت تاثیر قرار داد. به جز تعمیرات پارکینگ، رنگِ راهرو و سنسوردار کردنِ چراغ‌ها که باید با هماهنگی بقیه اهالی ساختمون انجام بشه، فقط میخوام به موارد داخل واحد توجهتون رو جلب کنم.

در ورودی قرار بود عوض شه، گرون بود، به رنگ و اصلاح رضایت دادیم / دستگیره و قفل اصلی عوض شد / دیوارها کاغذ دیواری و سقف همه جا رنگ شد / لوستر زدیم، دیوارکوب‌ها رو منتقل کردیم / پرده‌های اتاق خواب، آشپزخونه و پذیرایی، هر سه عوض شدند / درِ اتاق رو کلاً کَندیم انداختیم دور! / درِ حمام و سرویس رو عوض کردیم / کابینت‌ها با جاش دور ریخته شدند و یک دست کامل، کابینتِ اختصاصی جایگزین شد / اجاق‌گاز قبلی جا نشد، اجاق گاز رومیزی خریدیم / برای بخاری گازی جا نداشتیم، بخاری برقی خریدیم / تی‌وی‌وال رو ترکوندیم، از نو جاگذاری کردیم / وسایل داخل سرویس و حمام رو کامل دور انداخته و وسایل جدید خریدیم / قید اینترنت ثابت رو زدیم، اینترنت همراه خریدیم / و یک عالمه ریزه‌کاری دیگه که دقیقا ۳۰ شبانه‌روز ازمون وقت گرفت.

و حالا خوبیم. پله‌ها زیادن اما عادت کردیم. خونه‌مون بیست متر کوچیک‌تر از قبل‌ه اما مال خودِ خودمونه. صبح تا محلِ کارِ محیا کمتر از یک ربع راه داریم و من به جای دو ساعت، نیم ساعت توی راهم. غروب‌ها محیا پیاده برمی‌گرده و من حداقل یک ساعت کمتر توی ترافیکم. جمعه‌‌ها میریم نیکوصفت آش می‌خوریم، سه‌شنبه‌ها غروب میریم سینما بهمن فیلم می‌بینیم، در سکوت شبها کتاب می‌خونیم و راضی‌یم به رضای خدا. قسط‌ها بیست و هفتم به بیست و هفتم، به مبلغ یک میلیون و هشتصد و هشتاد و یک هزار تومن، واریز میشن و از بدهی دویست و پنجاه میلیونیِ ما به بانک مسکن می‌کاهن! کم‌کم داریم قرض‌ها رو می‌دیم و به این فکر می‌کنیم چطور با کمترین هزینه ممکن زندگی کنیم.

حالا باید به خودمون قول بدیم، با هم قرار بذاریم که خونه‌ی بعدی رو کی و چه‌جوری بخریم! خونه‌ی دوم نه ها؛ خونه‌ی بزرگتر و با امکانات‌تر. خونه‌ی جدید. بدون وام حتی. میشه. اگه خدا بخواد میشه. اگه زحمت بکشیم، مثل چهار سال گذشته شبانه‌روز کار کنیم، میشه. چرا نشه؟ خدا مهربونه. حتی وقتی توی حساب‌هامون مجموعاً کمتر از پولِ یه وعده غذا باقی مونده باشه، خدا بازم حواسش هست. حواسش هست و یادش نرفته دوستمون داشته باشه.

فعلا؛ تا ۱۴۰۸ با بانک مسکن!

برای خواندن همه‌ی قسمت‌ها اینجا کلیک کنید

مهدی صالح پور

مهدی صالح‌پور هستم. حدود پانزده سال وبلاگ نوشتم، دوازده سال خبرنگاری کردم، ده سال در تلویزیون نوشتم، در حال نگارش نخستین کتابم هستم. تجربه کارگردانی و تهیه‌کنندگی در تلویزیون دارم. این روزها مدیر مجموعه تولید محتوای شنیداری قناری هستم و در حوزه کتاب و کتاب صوتی فعالیت می‌کنم. خوشحالم که اینجا، میم‌صاد آنلاین، خانه امن مجازی من را دنبال می‌کنید...

مطالب مشابه

۳ دیدگاه

  1. سلام موفق باشین. آخرش خونه رو چند خریدین؟! من نفهمیدم. طبقه چهارم خریدین؟ ولی خوب موقعی خریدین، میدونین الان چند ماهه باز گرون شده.. امیدوارم همه جوونا و‌ منم خونه دار بشم…

  2. چقدر عالیه واقعا لطف خداوند بوده وگرنه اگر مثل دوستان من کارتون با تاخیر انجام می شد خونه تون رو دو برابر باید می خریدید خدا رو شکر . بابت اعلام مسابقات و فراخوان ها هم سپاس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا