جادهها دیگه تمومن…

کنارِ ساحل، لابلای یک عالمه غبار و مه، تنها داشت شن بازیش را میکرد. توی دنیایی که خودش با دستهای خودش میساخت. دنیایی که خودش دوست داشت در آن، آنطور از دور، نصفه و نیمه مردم را تماشا کند و قصر رویاهایش را لابلای شنهای بیجانِ کنارِ ساحل بسازد و هر بار، با یک موج از بین برود. با کلی ترس و لرز، به خودم جرئت دادم که این ابرهای پوشالیِ بین خودش و دنیا را کنار بزنم و سراغ دلش را بگیرم. ترسیده بود و نمیدانست چه باید بکند. خیلی سعی کرد عقب برود و دوباره به پشت غبارها برگردد. برود و من را مثل بقیه دنیا از پشت ابرها ببیند. اما این ناز و نیاز، خیلی تاب نیاورد. حالا دست در دستِ من، روی شنهای ساحلِ میدوید. میدوید و دیگر قصرهای موقتیِ شنی، خیالِ بیپایانش را پاسخ نمی داد.
نه «من از عشق بارون به دریا زدم» و نه او! اصلا مگر حتما باید از عشقِ چیزی به دریا زد؟! مثل دیوانهها، خندان و جیغزنان، دست در دست هم، محکم و مطمئن، دل به دریا زدیم. سخت بود، ترس داشت، موّاج بود، یک جاهایی زیرِ پاها خالی میشد و یک جاهایی بیپایان مینمود. دور از چشمِ مردمِ مشغولِ بازیِ کنارِ ساحل، رسیده بودیم به وسطِ دریایی که هیچکس فکرش را هم نمیکرد حتی خیالمان هم تا آنجا بتواند پرواز کند.
از یک طرف، از دور، صدای جیغ و هیجانِ دوستانی که تازه ما را لابلای امواج می دیدند و از ساحل فریاد میزدند که مواظب باشیم، تلاش میکرد دلمان را بلرزاند که البته محکمتر میکرد؛ و از یک طرف، صدای قلبمان بود که هر چه جلوتر میرفتیم، تندتر میزد، و لذتِ تجربهی هیجانی بیپایان را، در گوشمان فریاد میزد. و این معجزهی ایمان بود که مصممتر مان میکرد که «این ره که میرویم به ترکستان نیست».
خیلی طول نکشید تا ساحلِ امنِ آن سوی این دریای متلاطم، خودش را به ما نشان داد. نه خیال بود و نه رویا! بهشتِ برینِ خدا بود میانِ امواجِ طوفانیِ دریا. قدمها محکم تر شده بود و دیگر فقط یک نگاه، یک کلام، یک لبخندِ شیرینتر از عسلش، کافی بود تا توانِ گذر از سختترین امواج و بلندترین صخرهها در دلهایمان جوانه بزند. در بین این طوفانها، یک جایی من موتورِ محرکِ حرکت بودم و یک جایی اوی تازه متولد شدهی کوچک، اما قوی… و البته یک جاهایی هم، لذتِ هیجانِ شیرینِ وصالِ ساحلِ امنِ بیپایانی به نام عشق!
حالا خستهی این فاصله، خستهی این سفرِ طولانی، تنها چند قدم مانده به ساحلِ بِکرِ آرامشیم. چشمِ امیدمان به صاحبِ معجزهی ایمان است و نگاهمان به چشمهای پر از امیدِ هم. دستهایمان در دستهای هم، و دلهایمان «وصلِ به دینامِ توکل»!
آخرین قطرههای لبریزِ کاسهی صبرمان است و دلهرهی وصالِ این خیال، امان نمیدهد. من در این گرگ و میشِ این ساحل، نورِ طلاییِ خورشیدِ آرامش را میبینم. دستهایم را محکمتر بگیر، سحر نزدیک است!
توضیح تیتر: امیرِ تاجیک چه زیبا «حالا خورشید روبروم، دیگه فصل سایه مرده، جاده ها دیگه تمومن، یکی تنهاییمو برده…» خوانده و چه به این روزها می آید!
سلام .خوبید؟خوشحالم که شما جواب کامنتاتون رو میدید.آخه یه هنرمند باید مردمی باشه.میتونم خواهش کنم افتخار بدید یه سری به وبم بزنید؟ممنون .
من از نوشته ی ادبی و اینا چیزی سر در نمیارم
مرا عفو کنید
قالب نو مبارک….
اول صبحی چشام گرد شد
ولی ای کاش از یه رنگ ملیح تر استفاده میکردین
ولی در کل خوبه
فقط زود ب زود به اینجا سر بزن
سلام این قالبتون خیلی خوبه!!اصن تنوع کلن خوبه!!؛))
راستی؟
اولین نفر اولین کامنت اولین تبریک واسه قالب نو تو این کله صبح
خداییش جایزه نداره؟؟؟؟مهدی آقا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ba gooshim oomadam…
fek nemikardam inghadr zood avaz koni ghalebo…
tabriiiik….
متحیرم همین
:دی تو شوکم!!!!
یه لحظه که وب باز شد قشنگ چشااااام گرد شدااا
اصن دیدنی بود قیافم :)))
خوابم پَرید اصَن برم درس بخونم :دی
ولی دمتون گرم! آقای خَشِن 😐 :دی
تبریک بابت ِ قالب! :دی
چقدر شعر من از عشق بارون به دریا زدم رو دوست دارم :دی
باز افتاد تو دهم ای خدا :دی
همین دیگهـ .. :دی
بدرود!
@طوبی, سوالی که پیش میآد اینجا “پاسُخ ِ زیر کامنتا کار میکنه ؟ :دی
سوال ِ دیگه پیش میآد
امتحان مینَماییم 😐
بعلهــ :دی
کار میکنهــ :دی :دی :دی
@طوبی,
:))
من به احساسم اطمینان کردم و میدونستم کار میکنه! امتحانش نکردم دیگه 😀
@شاپرک, :دی
آرّه!! :دی
منم حس میکردم کار میکنهـ :دی گفتم امتحان کنم بچه ها هم در جریان قرآر بـــِگیرن :دی
@طوبی,
ما و این همه خوشبختی محاله
انگا وب ناسا رو حک کردم الان یه همچین حسی داره
😀
:دی
زندگی در یک آن زیبآ میشَوَد !!
ببین به چه روزی اُفتــادیم که دیگه اینجا این پاسخ زیرش کار میکنه انقدر ذوق مرگیم =))
ص صابون که دیگر جواب نمیده :دی بیاید خودمون جواب همو بدیم روحمون شآد شه :دی
@طوبی,
یادت
باشع بهت مدیونیم
قالب جدید خیلی خیلی مبارک
قالب جدید مبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک.
متن زیبایــــــــــــــــــــــــــــــــــی هم بود .
سحر نزدیک اســــــــــــت….
سلام
قالب نو مبارک
نتونستم متن رو کامل بخونم
اونی که منتظرش بودم ؛ بالاخره اومد
خبر خوب دارم توی وبم
قالب نو مبارک : )
قالب جدید مبارک خوب شده.
قالب چقدر خوب شده!
تبریک !
سلام قالبش قشنگه ها ولی یهخورده غمیگنه شاد بگذار دایی جون
به مبارک باشه وب که بالا اومد چشام گرد شد…خوبه خوشم اومد ازش…
ساعت آخرین کامنت من تو پست قبلی رو دیدی؟!
خودم ندیده بودم :دی
این پست هنوز مطالعه نشده 🙂
حالا همه چشاشون گرد شد تا چشای منو دیدن
اوووف
کاش همه با یه نظرسنجی اینقد تغییر میکردن!
آخ راحت شدم. دیگه لینکا فرار نمیکنن 🙂
خوشکله قالبت!رنگشو که میبینم دلم بستنی نسکافه ای از این لیوانی های دایتی که روش اسمارتیس داره میخواد! 🙁
حرفم نمیاد خو این چه وعضشه؟؟؟اه!
پست جدید،قالب جدید،ماشینتم بعد از مدت ها صفا پیدا کرده بعد من حرفی واس گفتن ندارم مجبورم برای خالی نبودن غریضه چرت و پرت بگم!
قبلا ها جمعه ها رادیوگردون می نهادی اینجا ما فاز میگرفتیم…
دریغ نکن برادر ما هنوز اون اهنگ فرهاد هراتی رو گوش جان میسپاریم 🙂
چه خوبم از این چیزا بلده بنویسه ها! 😉
🙂
تیترو که دیدم یاد اولین پستِ گفت و گوی تنهاییت افتادم:
“…
– آخر جاده کجاس؟
– دور نیست…
– کجاس؟
– همین نزدیکی ها! پشت آن کوه بلند…
– ارزشش رو داره؟
– حتماً داره. وگرنه من این همه مسیر رو نمی تونستم بیام.
…” [دوربرگردون-۲۹ دی ۱۳۹۱]
و کامنت خودم تو اون پست -سوز به دلت؛ خودم دارمش، ولی تو دیگه نداریش! :D-
+ آقا؟ تو اون جماعتِ دورِ هیجانزده و جیغزن منم بودم؟ آیا؟ 😀
++ میفرماید که:
…
جاده چه همواره، هوا چهقد صافه
شب داره مواهای سیاشو میبافه
فقط تو میفهمی امشب چه خوشحالم
از این خوشی لبریز، رؤیاییه حالم
و قص علی هذا!
@شاپرک, تازه یکی دیگه خونده درباره ی جاده که
دارم میام پیشت، جاده چه همواره
هوا چه قد بوی عطر تو رو داره
@مهدی, یاد ِ مستر ولایتی به خیر 😉
سلام . میگم میشه قالبت رو عوض کنی ؟ اصلا قشنگ نیست .
مخصوصا اون کادر بالای صفحه .
بر توی سایت http://www.avazak.ir قالب انتخاب کن . قالبهاش خیلی خوشگل و متنوع هست .
البته این سایتwww.payamblog.com هم هست .
هر کار میکنی بکن ولی این قالبت رو عوض کن جون هرکی که دوست داری .
اومده بودم بابت جلد نو تبریک عرض کنم گفتم بذارم “جمعه ظهر”عرض کنم .
جلدِ نو جدید .
+صورتی خوب بودا میخواین از این قالبای وب خودم واستون بذارم 😀
قلبم میخواین؟خب یه قلب دارشو پیدا میکنم .
+یه روز دلتون واسه اون قالب سیاه سفید تنگ میشه …
ترو خدا حظفش نکن میدونم بی ربطه ولی خواهش کردم!میگما میشه به منم یاد بدی یه وبلاگ خشگل مثل اینجا بسازم هر کاری میکنم نمیشه!اگه امکانش هست توضیح بده!
نه بابا!خیلی باکلاس شده اینجا!!!
کاش از این شکلای تعجب داشت!
+ نع! من تو اون جماعت جیغ زن و هیجان زده نبودم. به اون تلاش ناموفقی که در جهت لرزاندن دل ها صورت گرفته بود توجه نداشتم! 😀
آغا یه سوال:چرا تو قالب قبلی اسماعیل جعفری و میترا فخاری تو لینک های پرشان بودن اما الان تو لینکای دوستان هستن؟؟؟
سلام قالب نوع مبارک دیشب وقتی تازه گذاشته بودید دیدم ولی حس نظر گذاشتن مث همیشه نداشتم، ولی خوشکله این پست تون یه جورایی از اون نصحیت های لیوانی تونه آیا؟
+تو آمپاس شدید گیر کردم (من از عشق بارون به دریا زدم) واسه کیه؟؟ حس میکنم زیاد شنیدمش ولی الان مغزم قفل کرده یادم نمیاد!
@ترانه,
عقده ای جوابم الان
ببخشید صاحب وب !
محمد علیزاده . تیتراژ برنامه چه مهمونی با شکوهی شده و اینا .شبکه تماشا اینا
شبکه سه هم میذاشتش فکر کنم .
@آروشـا,
وای آره یادم اومد میگم زیاد شنیدما…
+مغزم دیگه داشت خودزنی میکرد مرسی جواب دادی.
@ترانه,
دستم درد نکنه
@ترانه, خواستم آدرس دقیق بدم و این که
اولین بار این ترانه برای برنامه ی شهر باران، ویژه برنامه ی افطار شبکه ی یک توسط محمد علی خوانده شد و بعد از آن به عنوان تیتراژ پایانی برنامههای دیگری مثل گفت و گوی تنهایی هم انتخاب شد
@محیا,
مر۳۰ عزیزم آره یادم اومد بدجور گیر کرده بودم نجاتم دادید
قالب قشنگیه!
وااااای چقده ناز شده اینجا چقد قشنگه قالبت دادا رنگشم عالیه مبارک باشه اقا
قالب نو مبارک باشه…خیلی زیباست…تنوع موج میزنه
دستت درد نکنه آقای نویسنده
سلام
اول به رسم ادب قالب نو مبارک.
من میتونم درک کنم حس کندن از یه چیزی… حالا هر چیزی! که مدت ها باهات بوده چقدر سخته… پس خیلی تبریک بابت این “تکان” قایق دل از نوع همان در کنار دریاها و ساحل ها…!
آقا ولی یه چیزی بگم تا کسی عادت نکرده به اینجا؟ مطمئنم بهتر میشه اگه حدود نیمی از حاشیه توسی رو کم کرده و به کادر متن بیفزایید! جون این برای آن زیاده است و آن برای این کم!
با تشکر
این متن به لحاظ توامان شدن تاریخ تولدش با تاریخ تحول قالب وبلاگ داره لابلای تهی کامنتا شهید میشه!… 🙁
@زهرا حمزه, آخ گفتی زهرا! : )
@محیا, اتفاقن من فک میکنم صابوبلاگ بسیار تکنیکی عمل کرده! از لحاظِ اینکه شلوغبازیآ معطوف بشه به یه موضوعِ دیگه و متن فقط نظرای مرتبطو جذب کنه و آروم بمونه 🙂
+ هربار که این “مرتبط” رو درست مینویسم ذوقمرگ میشم 😀
اوا
چن وخ بی وفا بودم ایجا نیمدم چ جذاب شده ایجا ها!
قالب مبارک باشه….
اصلا از اون موقعی که سفید شد یهو دلم واسه ترکیب کرم و گرم قبلش تنگ شد…
ولی از اونجایی که ما تو کار بزرگترمون دخالت نمی ورزیم گفتیم که هیچ نگوییم خودتا اهل تغییرید!!!
این پست هم در دل برو بود….
در روزگار عاشقی هم قول نمیدهم ولی سعی میکنم یه بار بخونمش…
دریا و از عشقش به در یا نزدن و رهی که به ترکستان نیست…
نگاهش و دست هایی که قرار است به هم برسند…
با زیر صدای ادغام شده ی همه ی آهنگ های عاشقانه ی نوجوانی…
ولی ای کاش باز هم کسی زیر گوشم نخواند که:
آواز دهل از دور خوش است…
حال خوب هم اگر گذرا باشد قابل احترام است…چون همان گذرا و کوتاهش هم گیر هر کس نمی آید…
تو یکی از متن های شخصیم نوشته بودم: دست دلم را میگیرم و آرام کنار ساحل شانه به شانه اش قدم میزنم…قرار است که بیایی وعده گاه ما همانجا بود…اما نیامدی و از دلتنگی ، دلم هم به دریا زد…میدونی که ، دل ، دل میشه وقتی به دریا میزنه….
+سحر نزدیک است و جدایی از رویای تو هم…
++ مخاطب خاص نداشت کلا!!!
راستی! اسمشو خیلی موزون انتخاب کردین 🙂
و موزون یعنی… خوب و متناسب
فقط یه چیزی:
اینجا تو خط آخر “من در این گرگ و میشِ این ساحل، نورِ طلاییِ خورشیدِ آرامش را میبینم.” یه “این” زیاد داره :/
حسش خوب بود در کل 🙂
راستش نمیدونم براچی اومدم اینجا وقتی نه حس خوندن پستتون هست نه حس CMگذاشتن
فقط میخواستم برای برنامه ی جدیدی که تو راهه براتون آرزوی موفقیت بکنم
موفق باشین
حق کپی رایتش رو زده تا سال ۲۰۰۸ و خب این ینی میشه این متن رو دزدید!
دزدیده شد : )
@محیا, کپی رایتش برا قالبه ها 😐
سلام . میگم من آلبوم بابک جهانبخش رو خریدم .
خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی خوبه هاااااااا.
یه خدا قوت جانانه به بابک جهانبخش و تیمش .
دمشون گرم .
قالب جدید مبارک…این خیلی خوشگل تره…..
اینطوری قشنگ تر شد…!!! 😀
سلم
قالب نو مبارک
خیلی خوب شده اینجا:)
نمیدونم بچه هاییکه میان اینجا مثه من دلشون واسه عاشقانه های آرام تنگ شده یا نع
من که خیلی دوس دارم اون نوشته هاتو
میشه آیا؟؟؟؟؟
من که میدونم این کامنت جواب دادنا زیر سر قالب نیس
آقای صالح پور اعتراف کنید لطفا 😀
@آروشـا,
منم همین فکرو دارم
tabrik Mr salehpor
با یه جهش و تقلب کوچک میتوانید دوم شوید
😛
چ خوب شد یهویی اینجا 🙂
ببخشیدا با اون اسمم هیچ کس نمیشاسه منو!!
اگه خیلی اشکال داره که بای این اسمبیام بهم بگین!
مبارکه قالبه جدید شیک شده
قالب نو مبارک!
نوشته ی قشنگی بود عاقا!
@مریم,
آقا!
@محدّثه آقائی, آفرین! اشارهی به جایی بود.
من خودم قراره به زودی بشم “ستاد پاسداشت و حفظ ارزشهای زبان فارسی-نمایندگیِ فیسبوک-” (تحتِ لیسناس ستادِ پاسداشت و حفظ ارزشهای زبانِ فارسی گوگلپلاس به ریاست حضرت Omid ARTCM). الان فعلن حکمِ سرپرستیمو داده و گفته تا آخرِ هفته اگه نتایجِ تحقیقاتش مثبت بود، مراسمِ تنفیذو برگزار میکنه. اگه به سلامتی بر صندلیِ قدرت تکیه کردم، لابی میکنم با مقامات که تو هم بشی نمایندگیِ وبلاگستان! خوبه؟
@شاپرک,
خوبه.هستم!
اول از خودمون شروع کنیم؛
“لیسناس” چیه دقیقن؟ 😀
سلام چه جذاب! متنو عرض میکنم
خدا قوت رسمن!!
قالبم که زود زود می عوضید!! عاخه چرا؟!؟ البته خوبه ها ماشالا خوش سلیقه اید!
سلام چقدر اینجا دست خوش تغییر شده.
+قالب جدیده قشنگ تره.
یه جوریه این قالبه، نچسبه 🙁
حاشیش تو چش تر از متنشه
خوندمشـــــــــ…
بخلره!
+ بچه ها!نظرتون درباره پست چیه حالا؟ 😀
قالب دیگه تکراری شد،حرف جدید بزنید خو!
++ شکلک ها بازم درست نشدن 😐 یه قالبِ باشکلک بذار!
@محدّثه آقائی,
اوهوم موافقم!
ازچی بگم برات؟؟؟؟
@محدّثه آقائی, پشیمون شدم، لابی نمیکنم!
“بخلره” چیه؟ ها؟ خجالت بکش! “بالأخره”
۱۰ بار از روش بنویس و بیار ببینم!
@شاپرک,
آقا ماروهم شاغل کنین خو!
آبدارچی هم میشم حتی 🙂
@شاپرک,
تو دفترم بنویسم یا تو A4 بیارم؟!
:))
@محدّثه آقائی, اینجا بنویس تحویل بده!
@شاپرک,
استاد هیولا یه بار منُ جریمه کرد،جریمه ها رو دادم آبجیم و دوست آبجیم برام نوشتن،
استاد هم فهمید،سرکلاس راهم نداد :دی من واسه اون جریمه ننوشتم ببرم؛واس تو بنویسم؟حالا که جدا شدیم؟ B| عمرن :پی
خوشگل شده اینجا.
فک کنم ۲ ماه قبل بود تقریبا که آقای صالحپور گفتن که مخاطبای وبشون ، نظرای غیر مرتبط نذارن !!!
ب گمانم !!!!!
آخرین قطرههای لبریزِ کاسهی صبرمان است و دلهرهی وصالِ این خیال، امان نمیدهد. من در این گرگ و میشِ این ساحل، نورِ طلاییِ خورشیدِ آرامش را میبینم. دستهایم را محکمتر بگیر، سحر نزدیک است!
بهترین قسمتش این تکه بود
سلام
واااای چقدر قشنگ شده اینجا…..
دست شما درد نکنه،عالیه
سلام
متن خیلی خوب بود :)) یه جاهایی ازش سانسور کردم و خوندم ولی همونایی رو هم خوندم قشنگ بود.
قالب جدید هم مبارک باشه
@زهرا خانم,
سانسور نه
سانسور وقتی صصورت میگیره که یه متن ،فیلم،صوت و … فاقد شرایط اخلاقی باشه .
این متن که فرا اخلاقی بود دیگه .
سلام
قالب جدید مبارک
اما یه چیزی
احساس میکنم نوشته های اخیرتون اون شور و نشاط سابقرو نداره چرا شو نمیدوم؟؟
اسمایلی خودم با فکِ مماس با زمین و چشمای شبیه ح دو چشم.:D
و حالا می رویم که متون خوانده نشده را بخوانیم.
آهان راستی این که پاسخگویی بازشده بهتره.۱
متن ها خوانده شدند.
مورد پسند واقع شدند.
ایول
آب پاشی هم کردید؟
تا بطن متنتون فرو رفتم .
فضاسازی عالی بود کاش یه چار تا نسیم و اینا هم میوزید
انقدر شیوا بود که زود تمام شد . 😐
وااااااای.
چقدر من اینجا غریبم….
یکی بیاد کمک!
محدثه!(حال تشدید گذاشتن نیس)
شاپرررررک!!!!
آخیش !
بهتر شد ۰_o
ولی روحش دوباره پر کشید و رفت !
شایدم لباس روح پوشیده.
میخواد ما رو بترسونه .
پخخخخخخخخخخخ 😐
ع؟
پاسخ بازی ک منع شده بود از طرفه جناب صالح پور برگشت ب حاله اولیه عاااایا؟
آهااااااااااااان حالاخوب شد
یه خورده بی روحه این قالب 🙁
یه خورده که چه عرض کنم
کلا بی روحه
🙂
آقا!
ما اعتراضمونو نسبت به این نظرسنجیآ به کدوم نهاد ابلاغ کنیم؟ خو چرا حدّ وسط ندارن؟ اعتدال چی میشه پس؟ چرا هیشکی به مطالباتِ ما رسیدگی نمیکنه اصن؟
الان من چیکار کنم نمیدونم نظرم به کدوم یکیش نزدیکتره؟ 😐
+ لزومِ تشکیل مجمع تشخیص مصلحت وبلاگ
++ راستی از لحاظ فنی به اینجا هنوزم باید بگیم وبلاگ یا سایت شده دیگه؟
+++ ببین مهدی! اون مربعِ نارنجی که توش یه نقطه هست و اون نقطه محاط شده در دو عدد دایرهی متحدالمرکز (که البته ما فقط ربعِ شمالِ شرقی اون دایرهها رو میبینیم)؛ و در کل مربع نارنجیه با متعلقاتش اون بالا کنارِ اسمِ دوربرگردون میاد رو میشه عوض کنی یه شکل دیگه بذاری؟ (میدونم میتونستم خیلی سادهتر منظورمو تفهیم کنم 😀 )
++++ دوس نداشتم تو این پست اینجوری کامنت بذارم. ولی خب کمکاری از خودته دیگه.
+++++ در پایان خاطرنشان میکنم که آدم سؤال میپرسه انتظار جواب داره 😐
عوض کردید که باز قالبو!!
ولی وجدانی چقد ما غر میزنیم نع؟!؟ به قالب قبلیه یه جور این یکی یه مدلِ دیگه!!:|
و اینجاست که شما در دل خود میفرمایید که اصن به شوماها چه؟!؟
راستم میگی البته
😐
نمیشه یه گزینه ی نیمه مدرن هم اضافه شه؟
رُند شد!
پَ چرا همچی شد اینجا باز؟؟؟؟؟؟!
آقا قبلیه که بهتر بود خو!
بجای اینکه با یکم اصلاحات اونو بهتر کنید بدتر شد که!!!! 🙁 شکلک غر زیاد ندارین در حد تاثیرگذاری آیا؟؟؟
– میگم این آقاهه که همین الان در حال نظرسنجی تو همین زمینه ست بچه ها!
– نظر ما هم که روشنه!!!
– پَ این چه وضعشه خو؟!!! :O
میگم….
نتیجه:
نکنه نظر مارو دزدیدن؟؟ ؛) شکلک غش از خنده که بودارم هست!!
سلام
آقا مهدی اگه قرار باشه خودتون توی نظر سنجی شرکت کنید کدوم گزینه رو انتخاب می کنید؟؟؟
تازه نظرسنجیتم که غیر استاندارده برادر من!!!!!!
گزینه ی نیمه مدرن یا تلفیقی رو اضاف کن که بچه ها پشت در منتظرن تا برسه همه اونو بزنن گویا! ؛)
سلام
وب شما خیلی زیباست یعنی وبلاگ نویسی یعنی این
تا به حال ندیدمتون شایدم دیدم یادم نیس
به وب منم سر بزنید البته به پای شما که نمیرسه,تازه کارم
چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قالب چرا اینجوری شد؟
اما بهتر از قبلیه
تبریک
ایول ستنی بیشتره ولی همه چی حد وسطش بهتره!
نه خیلی ستنی سنتی نه خیلی مدرن مدرن
+ولی فک کنم شما حد وسط رو نمی پسندی تو نظر سنجی هاتون اینو ثابت کردید یا رومی روم یا زنگی زنگ
پاسخا باز قفل شذن
این قالبه هم قشنگه ….قبلیم خوب بود…
هورررررررررراااا
به این میگن قالب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
رنگ روشن!!!!!!!!
مرسی دایی !!!۱۱۱۱
برو بابا تو گزینه های نظر سنجیتون نی؟؟؟؟
الان برای من سوالی پیش امده که واااااقعا همه این اشخاصی که گزینه ازدواج سنتی رو برگزیدند حاضرن با یکی که یهو میاد میگن این خواستگار عروسی کنن؟؟؟؟؟ 😮
من قالب قبلی رو بیشتر دوست داشتم….
من با ازدواج سنتی موافقم البته نه کاملا بگونه ای که گذشته انجام میشد…ولی به هرصورت با ازدواج های مدرن که اولش با دوستی های بدون اطلاع پدرومادر صورت میگیره مخالفم
اینجارو :دی
پَسَندیدیم آقا پَسَندیدیم!
درباره نظرسنجی من واقعاً نمیدونم چی بزنم
آخه میدونید مدرن خوبهـ ها ولی که مدرنی که قدری رنگ و بوی سنتی رو داشته باشهـ چجوری بگم…
یه چی بین ِ اینا! :دی
بدرود
آره دقیقاً منم همینو میخواستم بگم :دی
موافق!
ای بابا ای بابا 😐 با زکه پاسخ نمیشه داد! 😐 من با سمیرا موافقم آقا جان 😐
دیگه بدرود! 😐
واااااااااااااااااااا باز که تغییر کرد اینجا اون خوب بودها اینم خوبه یکم زیادی روشنه ولی کلا هرچی شما بذاری مام دوست داریم
شما کدومو انتخاب میکنی؟
جاده ها دیگه تمومن…
رادیوگردون میذاری؟
😀
من در حرکتی هر ۲ گزینه رو انتخاب کردم که خودت مجبور بشی میانگین بگیری! 😀 تازه ۶بار دیگه هم میتونم نظر بدم که بسنجی، ولی بخاطر اینکه نظرسنجیت دروغین نشه این کارو نمیکنم. به هرحال باید هوای دوربرگردونو داشت دیگه! خودت که دست نواز نمیکشی به سر این بچه؛ ما هم بهش ظلم کنیم که دق میکنه طفلک 🙁
+ محدّثه به نکتهی ظریفی اشاره کرد. چن روزی بود منم میخواستم بگم، ولی یادم میرفت 😐 یه دوربرگردونِ زنده بذار! ینی زنده از لحاظ اینکه آهنگآی مردمو نیاری پخش کنی؛ حالا که صدای رادیویی هم در دسترسه، یه چیز درست حسابی ضبط کنید 😉
++ باید عادت کنیم به اینکه اینجا نادیده گرفته بشه و رؤیای اول شدن تو مسابقهی وبلاگ برتر سال آینده هم به فنا بره… آره دیگه! و چه تلخ است قصهی عادت… [اسمایلی جَو]
+++ احساس میکنم کامنتآم دیگه دارن رو به مسخرگی میرن و خودم دوسشون ندارم! 🙁 البته میتونه از تأثیرات تابستون هم باشه 😀
فکر میکنم ازدواج سنتی و مدرن تعریف یکسانی نداره!و با توجه به کسی که ازش استفاده میکنه ، متغیره!
بلی بلی لیلی همین گونه اس ک می کویی 🙂
چه قدر خوب ه که آدم بتونه تغییرات خوب توی زندگیش داشته باشه …
مبارک باشه این تغیرِ رو به روشنیِ این جا.
مَتنِتونَم که اگه بگم خوب نبود دروغه…
آه که چه قدر دوری از دوستان سخته:(
۱.سلام۲.قالب نو مبارک۳.بسی مشعوفناک شدیم پس از خواندن این پست۴.و چه سخت است دوری از دوستان<:(
قالب روشن خیلی بهتره . . .
ممنون
یه احساس بدی دارم….
نمیدونم چرا به هر کی میگم از یه چیزیش خوشم میاد یا یه اخلاقیش تا فرداش نشده عوضش میکنه….
خب آخه چرااااااااااا؟؟؟؟
مسلمن مدرن ولی خو حالا زوده D:
+مامانم بفهمه تو چنین بحثایی مشارکت دارم فایر فاکسمو حذف میکنه
از که قالب عوض کردین
به نظرم قبلیه بهتر بود
یه حاله با حالی توش موج میزد :ا
باز که قالب عوض کردین
به نظرم قبلیه بهتر بود
یه حاله با حالی توش موج میزد :ا
بچهها این جادهها دیگه تموم شدن ولی اخباری هست مبنی بر اینکه جادههای جدید توسط وزیرِ جدید در دست ساختن!
میشه از روحانی هم تچکر کرد 😐
نخیر شاپرک جان،
این جمله خبری نیست.
این جمله،جمله ی وعده دِهی ه!
مثلن از این آقای مسوول اتوبان شمال که میپرسن کی تموم میشه کار؟
میگه:جاده دیگه تمومه….
ولی هنوز سالهاست که تموم نشده!
++ آقای داوید ویا خان!دوستان درخواست داشتند که دوباره بداخلاق بشید.از من خواستن که حرفشون رو به گوش مسوولین برسونم.ولی خب چون مسوولین قایم شده،دارم به خودت میگم!بداخلاق شو! اونطوری بهتری….والا به خدا.
لااقل دوبار میگفتیم بداخلاق بت برمیخورد یه کم میخندیدیم باز!
ببین!
انقد ذوق دارم از بابت خوشحالیای که تو این پست موج میزنه. میدونی دیگه! 🙂
عالی بود عالی…
اگه ازدواج سنتی به این معنی باشه که دختره نشسته باشه خونه بعد یکی زنگو بزنه بگن این خواستگاره برید به امون خدا، نع خوب نیست
اگر مدرن به این معنی باشه که دو نفر کف خیابون همو ببینن همونجا هم همه چی رو تموم کنن، نع خوب نیست
ولی اینکه دو نفر همو جایی دیده باشن و یه شناخت خیلی کلی وجود داشته باشه بعد پسره با رعایت فاصله ایمنی و موازین شرعی و عرفی از دختره بخواد خانواده ها در جریان قرار بگیرین و بقیش بکشه به خونه، خیلی خوبه
ترکیبیش بهتره اصولن
فقط یه عیب بزرگ داره و اونم اینه که اگه دختر و پسری اهل رعایت این جور موارد باشن در صورتی که دختره از پسره خوشش اومده باشه نمی تونه بره نظر پسره رو بپرسه و بگه اگه موافقید بقیش باشه به عهده خانوداده ها!
سلام.جذاب بود.تازگی ها حس میکنم همه چیز در درونم بوی گذشته ها را می دهد.پاییز را لمس میکنم یک لیوان نوشیدنی عسل و آبلیموی گرم.ساعتها سکوت کردن.گوش دادن به آهنگ فرهاد که میگوید:با صدای بی صدا/مث یه کوه بلند/مث یه خواب کوتاه/یه مرد بود یه مرد.آه که چه میچسبد.در اتاق تاریک تنها نور مانیتور چشمانت را میزند.سعی میکنم قلمم خوب باشد و گیرا بنویسم با این سن که تازه دارم طعم بیست سالگی را میچشم.خوشحال میشم به وبم سر بزنید و نظر بدید و برای بهتر نوشتن راهنماییم کنید.ممنونم آقای صالح پور.
سلام به دوست عزیزی که وبلاگ فوق العاده ای داره..
اجازه دارم لینکتون کنم؟؟؟؟؟؟؟
خوشحال میشم شماهم منو لینک کنین…
با فاطمه موافقم، تو این نظر سنجی حس میکنم بین بد و بدتر رو انتخاب کردم
+شما که همه رو گذاشتی تو آمپاس بااین جاده ی تموم شده و نظرسنجیتون